براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
برای بهتریـــــــــــــــــــنم
سالیان سال است در انتظارت نشسته ام
مینشینم و
خواهم نشست
تا باز آیی و حضور پر مهرت را در آغوش گیرم.
مرا همین بس که کنارم باشی!!!
تو نقطه امید زندگی منی - دوستت دارم!!!
شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 18:40 |
بازدید : 163 |
نوشته شده به دست Mahdi |
(نظرات )
شاید غزلی بگویم... شاید غزلی بگویم دراین کوچه های تنگ دنیا شاید از درددلی بگویم با خدای این دو دنیا شاید روزگاری من هم سکوت خدا را بشنوم شاید روزگاری من هم به آن آیین بگروم شاید امشب شاید امروزو شایدم فردا نمی دانم اما غزلی می گویم ... غزلی می گویم که در آن وسعت ثانیه ها پیداست غزلی می گویم که در آن ارزش انسانها به وفاست که در آن هیچ کس تنها نیست همه چیز زیباست در شعرم باران را به تصویر می کشم باد را به مهمانی می خوانم و خدا را پادشاه قصرم می سازم خاطره ها را در گوشه ای از تصویر می کشم شاید آبی باشند نمی دانم ولی اکنون شعر من خیس شدست از باران خاطرات .....و بوی کاه گل می آید از کلماتم بوی ده و روستا و خدا
شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 18:37 |
بازدید : 174 |
نوشته شده به دست Mahdi |
(نظرات )
دو چتر ساده و عاشق، دو دست پاک و نجیب دو چتر سایه هم را همیشه در تعقیب دو چتر آبی و قرمز، چهار چشم قشنگ و دستهای موازی ، و شانه های اریب به رغم حادثه های کمین نشسته به راه و جاده های همیشه پر از فراز و نشیب چقدر شانه به شانه ، به پای هم رفتند به روی جاده، دو عاشق، دو دل، دو نیمه ی سیب !
و آسمان حسود، آسمان بغض آلود و آسمان دو دستش همیشه در تخریب تمام بغض خودش را به چتر ها کوبید سکوت جاده عقب رفت با صدای مهیب غروب دهکده از عمق فاجعه، پر شد و عشق مثل همیشه، کشیده شد به صلیب
کنار جاده دو عاشق، دو دست خون آلود دو چتر صاعقه خورده، شکسته، خیس، غریب...
شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 18:32 |
بازدید : 165 |
نوشته شده به دست Mahdi |
(نظرات )
باز شب شد و من تنهایم آهسته تو را شیدایم باز شب شد و این تاریکی مشت کوبید به رویاهایم باز شب شد و من تا به سحر خیره در ماه تو را می یابم باز شب شد و من چون کولی در تب آمدنت بی تابم
گفته بودی که شبی می آیی امشبم منتظرت می مانم پشت این پنجره و این ظلمت باز شعرهای تو را می خوانم نکند باز نیایی و دگر هرشب این قصه به تکرار کنم نکند این دل بیمارم را پشت این پنجره تیمار کنم باز شب شد و من بار دگر می روم پنجره را بگشایم باز شب شد و این تاریکی مشت کوبید به رویاهایم